همسفر نیزه ها - به مناسبت اربعین حسینی
از آن زمان که دور از این کربلا شدم
بر هر بلا که بود اخا مبتلا شدم
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
یک عمر گوییا که من از تو جدا شدم
یک اربعین گذشته و لب تشنه ام هنوز
گریان به یاد کام تو صبح و مسا شدم
یک اربعین گذشته و نیلی شده رخم
چهره کبود همسفر نیزه ها شدم
طوری نشسته ام به کنار مزار تو
انگار تازه با تو حسین آشنا شدم
من زینبم که چهره ی من فرق کرده است
دیگر شبیه حضرت خیرالنسا شدم
باید شبیه مادرمان هم شوم حسین
آخر سپر برای زن و بچه ها شدم
گیسوی من سفید شد و قد من خمید
بی کس اسیر غربت بی انتها شدم
من بین محمل و سر تو روی نیزه بود
مهمان بزم کوفه و شام بلا شدم
از دخترت مپرس که در شام جان سپرد
شرمنده ام من از تو مگو بی وفا شدم
اکنون رسیده ام که کنار تو جان دهم
زائر به پاره پیکر در بوریا شدم
منبع:وبلاگ اشعار رضا رسول زاده
+ نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱ ساعت 11:22 توسط رضا
|